
راستش من چون هی توی اين جاده چالوس می پلکم ، از وسطای آبان لاستيک يخ شکن می ندازم زير ماشينم ، دريغ از يه ذره برف که ما با ماشين بريم روش
اين کارواش های تهرونم که نوبرشو دم عيدی آوردن ، بايد دو روز جلوتر می رفتيم وقت می گرفتيم ، دم عيدی ماشين از کثيفی رنگش معلوم نبود
ديروز دادم بچه های شرکت برن يخ شکنا رو از زير ماشين در آرن ، برن تو صف کارواش ، يه ليف کيسه ای به اين ماشين بکشن
امروز ، ای جونم ،،،، برف اومد ، ماشين شد مجسمه گلی ، جاده چالوس هم برفی ، يخ شکن لازم

