خیلی دلم گرفته بود. از خودم...می خواستم بنویسم:
در این ژرفنا گیسوان رودابه بر در گاه چاه هم آویخته نیست....
نه منظورم این نبود....یه چیز دیگه می خواستم بنویسم.
انگار که توی یه دنیای دیگم.
امروز فقط دیدنت... انتظار میکشم
شاید دوباره تلخی توت فرنگی کهنه
طعم شیرین این درد را تسکین دهد
آویخته ام به حافظه گنگ مستی
تنگ در آغوشت گرفته بودم
چه خوشبختی زود می گریزد