۲۲ مرداد ۱۳۹۱

شهرک اکباتان و Hyper me

امروز صبح، یه نمه بارون زده بود.
 چند روزیه مترو به شهرک اکباتان رسیده، دیگه ترافیک یادم رفته، ولی امروز این پیاده روهای خیس یه چیزه دیگس.
هر روز این مسیرو پیاده می رم. از خونه من، راه بیست و دو دقیقه... یه تیکه.
 ولی امروز هیاهوی یه رویای دیگس.
با من می آمدی گام به گام نفس به نفس، سعی می کردم وقتی از خیابون رد می شیم، بین تو و ماشین ها باشم. از میدون کاسه رد شدیم، آفتاب در اومده بود، با اینکه صبح زود بود، با اینکه بارون زده بود، داغ بود آفتاب... هولت دادم طرف سایه..... خیابون فاز دو تا ایستگاه رو، از تو سایه درختای توت نوپا گز کردیم.
 اولین بار بود بالای مترو، فروشگاه بزرگ  Hyper middle east رو می دیدی.. ذوق کردی... قرار شد عصری بریم خرید....یادته قرار بود بریم Hyper star  خرید... نشد.
عصری این چرخ خرید و نوبتی هول می دادیم... معلومه چی خریدیم.. کلم بورکلی، هویج، کرفس، فلفل دلمه همه رنگش، قارچ، نخود فرنگی، سینه مرغ، جعفری...
اومدیم خونه، آشپزی مثه همیشه گردن من بود... همه رو چیدم وسط ماهیتابه بی روغن.. سیترون پپر هم اضافه کردم، یه ذره سیر، یه کم کمتر، پیاز...  روآتیش داغ...  این معجون و کباب کردم .. چه بوی خوشی.. گوشه کرفس ها و کلمها، یه هوا سوخته بود 
دو تا بشقاب پر کردم... دورش و جعفری چیدم.. یکی تو، یکی من... دو تا لیوان آب خنک... چه با اشتها غذا رو خوردم .. نه نه  بلعیدم... می خواستم ته بشقاب و لیس بزنم، خندیدی..

 یه دفعه دیدم بشقاب تو، دست نخورده... وای بر من .. تو اصلا از صبح نبودی... باید بهت تلفن بزنم......  خدای من، الکساندر گراهام بل هنوز تلفن رو اختراع نکرده... چی ککککککاررر کنم

هیچ نظری موجود نیست: