
از پيچ اول ، بعد تونل کندوان
....هيچ تنها و غريبی طاقت غربت چشما تو نداره....
چه بورانيه ، برف پاک کن نمی تونه برسه شيشه رو پاک کنه
.....هر چی دريا رو زمينه ، قد چشمات نمی تونه .....
سر اولين پيچ هزار چم ، برف وايساده ، با يه قهوه داغ و شکلات تلخ چطوری
......ابر بارونی بباره...
دستات چه گرمه ، روحمو نوازش می کنه
رسيديم کلبه ، يه چائی الان برات درست می کنم
....وقتی دلگيری و تنها ، غربت تمام دنيا....
صبح اينجا خيلی قشنگه ..
شاليزارو از اين بالا ببين ، همه چی زندس
... از دريچه قشنگه ، چشم روشنت می باره .....
چه دنيای قشنگيه .... بخدا
۲ نظر:
من فکر میکنم دنیا برای ما اون چیزیه که از دریچه چشممون میبینیم..اگه قشنگه این قشنگی از درون ما بر میاد..
همونی که بانو گفت
ارسال یک نظر