۲۱ مهر ۱۳۸۷

نان و پنيردر سفره خدا


مدت ها بود دلم برای يه لقمه نون و پنير ، با خيار و گوجه فرنگی تنگ شده بود . خسته شده بودم از استيک آبدار ، با سوس ماداگاسکار، با پيش غذای قارچ و ميگو...
چه عاشقانس لقمه نون پنير، با گوجه خياری که تو آماده کرده باشی... چه عاشقانس دست در سفره خدا بردن... وچه خوشبخت هستم من

۱ نظر:

ناشناس گفت...

سر ظهر توی اداره بود که این نوشته تونو خوندم..مدتیه از اونجا نمیشه کامنت گذاشت.. اما اون موقع که خوندمش داشتم از گشنگی میمردم و منم که عاشق نون و پنیر! ببینید با نوشته هاتون چه جوری دل آدمو آب میندازید!