
درسته که با رفتنش يه دنيا غم رو دلم نشست ، يه دنيا حسرت ، از لحظاتی که خوب قدر اونا رو ندونستم...می دونستم اينطوری می شه ولی تنبلی ، خريت ، نذاشت سير ، روزای آخر ببينمش
خيلی ها همدردی کردن ، من که باور کردم.. اصلا بنظر تعارف نمی ياد... انگار تو دنيا تنها نيستم... چه دوستای خوبی ، درست اونموقع که فکر می کنی ، داری تو مرداب غم و غربت غرق می شی ، دستای با محبت فاميلا ، همکارا و دوستا ، پس کلتو می گيره ، می کشتت بيرون از غصه
خيلی با محبتيت ، مخلصه همممتون
۳ نظر:
روحشون شاد...
این بار comment ام موضوع نداره....انتقاد هم نیست!
....فقط حرف دله...خواستم بگم که نمونه(namune)...که نسوزه این دل...
میگن: گر محبت کنی گویند که می (mey) کرد نه وی(vey)، گر کشی عربده گویند که وی کرد نه می...
عجب رسمیه...رسم زمونه!!!
جبران خلیل جبران اینطور گفت:"ذهن طبیعی گیاه در میانه زمستان به یاد تابستانی که گذشت نیست بلکه متوجه بهاری است که از راه خواهد رسید. حافظه طبیعی گیاه روزهای گذشته را به یاد نمی آورد بلکه به انتظار روزهای آینده و بهار می باشد و با رسیدن آن از درون خویش سر بلند می کند...پس چرا ما که گیاهی انسانی هستیم از آمدن بهار مطمئن نباشیم که با رسیدن آن خود را به ثمر برسانیم؟!"
آنچه ماندنیست خواهد ماند و خداوند با ماست هر جا که باشیم...
سفيد عزيز خوب می نويسی ها
ارسال یک نظر