فریماه سفارش کرده کتاب سرگذشت فلسفه، نوشته برایان مگی رو براش بخرم.
منم رفتم شهر کتاب، وسطای جاده قدیم
اییییه چقد کتاب، شاملو بود و بقیه
یکی میگفت مثه شاملو گاهی می نویسی، ولی منظورش این بود که اداشو در میارم.
صندلی های واژگون کافی شاپ، بدون چای بهار نارنج
کتاب وگرفتم، یه گوشه کز کردم، ورق زدم
پرستش های چند گانه، سانسکریت زبانان ایرانی وهندی، رسیدن زرتشت سر بزنگاه
خیر و شر، مجازات وپاداش، آفرینش عشق و خوبی ها وفرستادن بدی و دروغ به دوزخ.... آی حال می ده آدم فکر کنه، آدم خوبیه
تا قرن نوزدهم میرسه، نیچه می گه: دبیا، اصلا زرتشت اینجوری گفت نه اونجوری
عجب جای باحالی، یه عالمه کارای سفالی زیبا، شبیه زیر خاکی..
بزن زخمه بر تنبور، یادش بخیر کنسرت دف و تنبور، کاخ نیاوران
راستی نمی دونم، تنبور رو با زخمه می زنن یا همینجوری دست خالی...
جیک ثانیه، برو خونه، برای پرستش تنهایی
هنوز می پرستمت تنهایی های من


هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر