۰۷ مرداد ۱۳۹۱

فتحعلیشاه وفرق مردم تورنتو و منترال

اولین بر خورد ما ایرانی ها با فرانسه زبون ها بر می گرده به زمان فتحعلیشاه قاجار.
بعد از گند فتحعلیشاه در نبرد با روس ها، و ننگ قرار داد های گلستان و ترکمنچای، فتحعلی به دامان اینگلیس ها پناه آوورد، که هیچ افاقه نکرد.
 همین موقع ها که در فرانسه ناپلئون سر کار بود، از اوضاع هم خبر داشت، خط نوشت برا فتحعلی، که ما هستیم.
اونوقت تازه فتحعلی از دیلماجش پرسید: این ناپلئون کیه، اون هم نمی دونست. دست به دومن قنسول عثمانی شدن. تازه فهمیدن همه اروپا فرنگستون نیست.(هر چی از خارج می اومد یه پسوند فرنگی براش می ذاشتن، مثه گوجه فرنگی، هویج فرنگی، کلاه فرنگی...) فرانسه هست، انگلیس هم هست، تازه فهمیدن قاره چیه، اما شک دارم فهمیده باشه، خلاصه اجازه صادر شد، ناپلئون سفیر بفرسته، شاید علاج کاترین و قشونش بشه.
دم دمای عید قنسول فرانسه رسید تهرون، قرار شد، روز ششم فروردین، فتحعلی بار بده.....
 

اما انگلیسا پیغام دادن، دیدن فرانسویا قدقنه، فتحعلیشاه هم که خیلی قوی و با اقتدار بود، محکم به پادوی سفارت انگلییس گفت: چشم..
فرانسوی ها رو بیرون کردن، اونا هم سه روز وقت گرفتن... 
فکر کردی تو این سه روز رفتن دنبال واسطه واسه درست کردن اوضاع... نه بابا
رفتن دنبال کارهای هنری ایرونی ها دو سه تا گاری فرش و ترمه کاسه کوزه اصفهانی و تو راه، فرش تبریز برداشتن حال و حول کنان، تهرون و به قصد پاریس ترک کردن، انگار نه انگار....
تو خیابون های تورنتوانگلیسی زبون که راه بری در و دیوار پر از تبلیغات واسه فعالیت های تجاری و صنعتیه... ساختمون سازی، سرمایه گذاری، دانشگاه، چطوری وارد بازار کار بشی، نقشه های جدید توسعه... همه عجله دارن از بازار کار عقب نمونن..
550 کیلومتر رانندگی تا منترال فرانسه زبون، تو راه یه  ساندویج مک دونالد وسط یه ده کانادایی، خسته رسیدم منترال.. همه چی ارومه .... در دیوار تبلیغات واسه هنر.. حال و حول... گالری نقاشی، کنسرواتوار.. باله، اپرا ،معماری زیبا، پر گل ودرخت، کافه های کنار خیابون پر جمعیت آرتیست... 

 همینه این قاره، اینگلیسی زبونه

هیچ نظری موجود نیست: