

تهرون زمستوناش خيلی با حاله ، کی با حال نيست؟.... در بند ، باقالی ، لبو داغ دارم لبو.... پيستای اسکی اطراف،،، توچال ، ديزين ،آبعلی... کوهنورديای زمستونه.. شيرپلا ، درکه ، کولکچال ، پلنگ دره ، اسپيدکمر... هی اونا که دسدتون نمی رسه ، دلتون بسوزه
بعد از ظهرپنچشنبه ها گوش به راديو يا سايت فدراسيون کوهنوردی ، جاده ها بستس ؟ بی خيال می ريم خونه جد و آباد ، منوچهرينا...می شينيم با هم کلی گب می زنيم... هنوز دنبال سرگرمی های جديد.... کلی بيزينس پلنه غير قابل اجرا که اولش خيلی شدنی بنظر می آد ،،،،
اين هفته هم که شب جمعه همه جمعيم دور احسان خواجه اميری (کنسرت داره)، بد نمی خونه ها... دم باعث و بانيش گرم.. فک و فاميل جمعند....
شب هم که تو شبچره های خونه مامان بسات انار دون کرده گرمه... البته به همراه متلکای مامان به عروساش... اونا هم دم نمی زنن.. داداش عزبه هم که همش زير لب می خنده... شام معمولا دست پخت مامان ... مزه کوچيکيامون ... بغير از داداش کوچيکه ... همه انگشتاشونو می ليسن ، چه به به و چه چهی....
کاشکی زمستونای تهرون مثه قديما طولانی تر و سرد تر بود
يکی گفت کوچت چرا جوب نداره، اينم جوب داره خلص
۸ نظر:
اگر نظر خودم را بنويسم كه سانسور ميشه! پس از مرحوم اخوان ثالث كمك ميگيرم(چقدر واسه اين آدماي بزرگ و موندگار لغت "مرحوم" مسخره است )
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید ، نتواند
که ره تاریک و لغزان است
وگر دست محبت سوی کسی یازی
به کراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است
نفس ، کز گرمگاه سینه می اید برون ، ابری شود تاریک
چو دیدار ایستد در پیش چشمانت
نفس کاین است ، پس دیگر چه داری چشم
ز چشم دوستان دور یا نزدیک ؟
مسیحای جوانمرد من ! ای ترسای پیر پیرهن چرکین
هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... ای
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی ، در بگشای
منم من ، میهمان هر شبت ، لولی وش مغموم
منم من ، سنگ تیپاخورده ی رنجور
منم ، دشنام پس آفرینش ، نغمه ی ناجور
نه از رومم ، نه از زنگم ، همان بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در ، بگشای ، دلتنگم
حریفا ! میزبانا ! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد
تگرگی نیست ، مرگی نیست
صدایی گر شنیدی ، صحبت سرما و دندان است
من امشب آمدستم وام بگزارم
حسابت را کنار جام بگذارم
چه می گویی که بیگه شد ، سحر شد ، بامداد آمد ؟
فریبت می دهد ، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست
حریفا ! گوش سرما برده است این ، یادگار سیلی سرد زمستان است
و قندیل سپهر تنگ میدان ، مرده یا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود ، پنهان است
حریفا ! رو چراغ باده را بفروز ، شب با روز یکسان است
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
هوا دلگیر ، درها بسته ، سرها در گریبان ، دستها پنهان
نفسها ابر ، دلها خسته و غمگین
درختان اسکلتهای بلور آجین
زمین دلمرده ، سقف آسمان کوتاه
غبار آلوده مهر و ماه
زمستان است
نگوفتم خاکستری هارو نمی پابليشم... ولی...سبز سبزه ديگه... سحر را به اتکای ساعته شماته دارد انکار نکن
گفتي دلت بسوزه: خوب سوخت ، گفتي زمستون: يادش بخير قديم نديما يه حياط داشتيم خيلي بزرگ ،برفي که مي شد مي زديم تو برفا ...خوب که خيس مي شديم –يه بخاري نفتي داشتيم گوشه اتاق، مامانم لباسامونو اين ور اونور مي کرد که نسوزن و خشک شن که دوباره بپوشيم بريم تو برفا
يادش بخير همسايمون يه کرسي داشت من عاشق لم دادن زير لحافش بودم
يادش بخير آدم برفي که مي ساختيم يواشي دکمه کاپشن برادرم مي رفت جاي چشماش!!! اصلا از من نپرسيد چه جوري چون نمي دونم چرا!!!
يادش بخير چقدر گوش به زنگه راديو بوديم که بگه فردا مدرسه ها تعطيله !
يادش بخير رفتيم آبعلي سورتمه سواري ،چه کليه دردي ، اما چه کيفي!!!!
گفتي کنسرت: 2 ساله نتونستم برم خيلي دلم مي خواست، اما خواجه نوريو دير خبر شدم .
گفتي انار، بابام شب جمعه ها انارو گل گل درست مي کنه تو پشقاب تا که بريم سراغش اما همچين مي يايم بجنبيم ،از ترس نوش- که نجه گلوش ، هفتا سوراخ بايد دنبال ظرف انار بگرديم ...
چه حالي مي ده انار و چاي داغ کنار مامان و با با و داداش و سر و هم سر پاي شومينه وقتي دونه دونه از پشت شيشه برف مي ريزه و موسيقي ملايم موزيک متن عاطفه هاست شب تعطيلي و حس با هم بودن و زندگي کردن آخ جون فردا شب خونه با با چه کيفي داره خوب اومدي خيلي خوب اومدي
عمو فرزاد به مامان بگو بغل اون انارا يه ديگ آش رشته داغ داغ تو سرماي آخر پاييزي که "ها" ميکني بخار ميشه، خيلي مي چسبه ،جمعتون جمع
راستي هيچ به اين موضوع فکر کرديد که چرا شما جواب همه رو مي ديد غير از من اينو گفتم که فراموش نکنيد منم از جنس حسودام!! آخه با با منم دل دارم هي از نوشته هاتون مشعوف مي شم روده درازي مي کنم بعدش مي بينم اصلا منو بازي ندادين خوب اوف ميشم يعني دلم ميسوزه -شما هم فکر مي کنيد من نخوديم؟!!!!اصلا مي خوام قهر کنم ديگه ننويسم
هاه؟بابا يه جور حرف بزنيد من که چهار کلاس سواد دارمم بفهمم؟يا شايد اينجا خونه فضلا و شعراست؟ يا شايدم پاي جنگ لفظي در ميونه که ما خبر نداريم ...آقا من از اين کامنت خوشگلا بلد نيستم بذارم فقط ميخواستم بگم قشنگ نوشتي آقا فرزاد..سبز باشي مثل هميشه ..همين!ا
دلم برای تو کوه پیاده رفتن کلی تنگ شده ... صدای برف زیر پات ... صدای نفس نفس زدنای بقیه بچه ها ... حیف که همشون اینور و اونور دنیا پخشو پلا شدن ... کاش همه ایجا بودن ...
حوا جان قهر نکن باباجونوم... يه چيزائی نوشتی ، مثه الهام حسوديم شد چرامن اينا رو ننوشتم... تو اگه ننويسی که وب لاگ من بايد بره درپيت
الهام بانو خانوم جان ، دستت که پهلوی من روه ، هر کی می گه نه ، يه کليک کنه رو اينارو هم بخون (الهام)می فهمه من از کی يادگرفتم
و آرش خان جان اين هفته اگه دلت لک زده برا چلپ چلپه گل و برف ، ما با برو بچه ها ، جمعه ايستگاه پنجيم
با سه روز تاخيركه اين پنجره نظرها باز نمي شد بالاخره امروز مي تونم نظر بگذارم:)
من هم زمستوناي تهرانو دوست دارم البته از سرما خوشم نمياد اما برف رو خيلي دوست دارم دربند و دركه وتوچال واقعا" زيبا هستند توي زمستون .
راستي چيزي به شب يلدا نمونده اناروفال حافظ و.....
مادربزرگ من هميشه دو تا كرسي داشت يكي رو براي چله كوچيكه وديگري براي چله بزرگه نميدونم خيلي رسم ورسومات خاصي داشتن وخيلي معتقد به بجا آوردن اونا
زمستون خوبي داشته باشيد
كوه نوردي رو فراموش نكنيد:)
ارسال یک نظر