۰۲ دی ۱۳۸۶

تپه باستانی نوشيجان ملاير


دخترک فارغ ازآن همه گوشزدهای مغ بزرگ ، خيلی از ديوارهای دژ دور شده بود... فصل برداشت جو گذشته بود... با خواهر بزرگترش بدنبال خوشه های جا مانده از خرمن بودند... هردو نواری سپيد ، يعنی که ما خادم آتشکده اهورامزدا هستيم ، بر پيشانی داشتند.... فردا در آتشکده جشن مهرگان بود... می خواستند خوشه ها را پيشکش امشاسپندان خاصه کنند...

نفير شيپور خطر تمام لذت ان روز را در يک آن به مسلخ برد...هم همه دهشتناکی سراسر دشت را در سکوت غريبی خفه کرد... با آخرين توانی که می توانست ، بسوی دژ دويد ، صدای سم سواران آشوری از دور هر لخطه قويتر شنيده می شد... گرمای نفس اسب را بر پشت گردنش حس می کرد... آه يزدان پاک... او آخرين نفری بود که از دروازه گذشت...دروازه بی رحمانه بسته شد... اگر اندکی درنگ می کرد ، قوزک پايش در لابلای تيرک ها خرد می شد...

گرمای امنيت دژ او را بياد خواهرش انداخت.. فريادش از پشت ديوارهای ضخيم دژ به گوش می رسيد...از پله های دژبان بالا جهيد... فقط توانست رنگ سبز ردای خواهر ، بر پشت اسب اشوری که در پس تپه غربی گم می شد ، را لحظه ای ببيند.... چند روز ديگر او کالائی در بازار نينوا بود

....... فک کرديد ديدنی های اين سرزمين آفتاب فقط جاده چالوسو جاده هرازه... نه بابا خواب ديدی خير باشه... همدونو بری سمته ملاير ده کيلومتريه ملاير ، جاده نوشيجان هستش ... همون اول جاده ، تپه باستانيه نوشيجانه... اين تپه وسط يه دشت سرسبزه که قدمتی سه هزار ساله داره...

کاملا آتشکده و انبارهای دژ سالم بيرون آوورده شده... اشيا چند هزار ساله... حتی دستبندهای اون دختر بادپای ماد اونجاس ... نمی خوای بری دلداريش بدی....گفتی آره ، خيلی با حالی پس

۷ نظر:

ناشناس گفت...

این داستانه واقعیه؟؟
دارم کم کم تصمیم میگیرم یه ایران گردی خفن بکنم....دل آدمو آب میندازی عمو

ناشناس گفت...

اين سرزمين آفتاب ، هر گوشش يادگاريه بس گرانقدر... زيباست اگر دوستش بداری ، آغوش گوشوده.....
وای به سرزمين آفتاب....

ناشناس گفت...

man payeye iran gardi hastam shadid...hichi ghade safar be adam hal nemide...mishe ye india gardi ham behesh ezafe kard,oonam ba ootooboose sleeper class.age mikhayn bedoonin che hali mide az elham banoo beporsin!!!!!!!!!!!!!!

ناشناس گفت...

ما چارتائی هندگردی با اتوبوس هسـتيم شديدا

ناشناس گفت...

من با دکترجون خيلي موافقم ،تو رو خدا ، ما هم بازي_ آخه من هي بي خودي تعريفتونو نمي کنم که خوب واقعا تعريفي هستين ديگه ، حالا هي مي خوام نگم که ازش تعبير شاعرانه نشه و بازمدعي پيدا کنيم"مثل عمو بخيل که آخرسر ، سرش و زير آب کردم!!!!!" هي نمي شه –با با آخه خدائيش اون دوره اي که خداوند محبت فرموده سليقه ، دقت ، نکته سنجي، هوش ، انرژي و هزارتا چيز مثبته ديگه تقسيم مي کردن من و کجا دنبال نخود سياه رونه کرده بودن که شما نفر اول صف بوديد واز هر کدام صد تا صد تا برديد. آخه نمي شد همونجا هم دست ما رو بگيريد ،همچين يه نمور، از فضايل و محاسن و دانشتون... نصيب ما هم بشه –حالا هم دير نشده ما که ازل چيزي برامون حادث نشده بلکه براي ابدمون يه چيزي ذخيره کنيم شما خواهشا" لطفا " التماسا " يه تيم گردشگري ترتيب بديد ما نديد پديداي از دنيا بي خبرم با خودتون ببريد اقلا آرزو به دل از دنيا گم و گور نشيم ،شايد سر صدقه شما ما هم مجرب شديم ،حالا تجربش پيشکش - دلمون رفت بس که از اين جاهاي بکر و ديدني و خوش آب و هوا نوشتيد. اصلا مي دونيد چيه دور از جونتون ،دور از جونتون، شما دم باتلاقم خواستيد بريد هواخوري، من با هاتون ميام چون مي دونم حتما يه چيزخوبي داره که شما رفتيد 

ناشناس گفت...

نوشتيد ،امشاسپندان ؛ و اينک آفرينش آغاز مي گردد – اورمزد زماني و مکاني محدود از بي کران را معين مي کند تا اهريمن به آن حمله ور شود و اين چارچوب محل نبرد اين دو است (در چهار دوره سه هزار ساله) . در سه هزار سال نخست (يعني جهان مينوي يا مثالي ) اورمزد آفرينش مينوي خود را آغاز مي کند ... نخست شش امشاسپند (جاودانان مقدس) را مي آفريند که ياران اويند و خود هفتمين آنان به شمار مي آيد که عبارتند از :
1-بهمن (وهومنه)=انديشه نيک، نماد آن چهار پايانند 2- ارديبهشت (اشه و هيشت )=تمام چيزهاي خوب و درست ، نماد آن آتش است 3-شهريور(خشثروريه) =ميل و آرزو ، نماد آن فلز است 4-سپندارمد (سپنته ارمئيتي )=اطاعت ، نماد آن زمين است 5-خرداد (هورتات )=تندرستي ، نماد آن آب است6- امرداد (امرتات ) =بي مرگي و نماد آن گياهانند و جهان مادي جلوه هاي خرداد و امرداد هستند پس از اين شش، ايزدان ،هستي مي يابند که هر کدام جلوه هايي از نيکي ها هستند ....

ناشناس گفت...

به نظر من هم هيچ چيز بهتر از سفر نيست واقعا" جاهاي ديدني توي ايران زياد هست من همدان رو هنوز نديدم اما اينقدر كه تعريف كرديد دوست دارم اولين فرصت برم همدان .خوب چه خوب بود يك تور ايران گردي با همكاراودوستان مي رفتيم من عاشق مسافرتم اصلا دوست ندارم همش يكجا باشم